
جبرگرایی تویه ذهن من مساوی بود با تصویری از آدمایی که به جهت قائل شدن سهمی کوچک برای اراده و تصمیمات فردی شون، پر باشند از ناامیدی و بی انگیزگی و تسلیم شدن. تویه این نوشته اما از یه زاویه ای دیگه به جبرگرایی نگاه میکنیم و بررسی میکنیم که آیا نحوه نگاه فلسفه رواقی به تقدیرگرایی می تونه کمک کننده باشه یا نه؟
اصلا جبرگرایی یعنی چی
میشه جبرگرایی رو اینجور معنی کرد که خدا یا خدایانی یا هر چیز دیگه ای تمامی اتفاقات دنیا و سرنوشت تک تک موجودات رو از پیش مشخص کرده باشند. رومیان باستان می گفتن که سه تا الاهه هستن به نام های نونا، دکوما، و مورتا که اینا همه ی سرنوشت آدما از مرگ و زندگی شون گرفته تا جزئی ترین اتفاقای زندگی شون رو در دست دارن.
اگه اینطور به زندگی نگاه کنیم میشه تشبیهش کرد به یه مسابقه ای که از قبل از شروعش همه چیز مشخصه، که کی برنده میشه و کی شکست میخوره. با این وجود اگه من تلاش کنم، قرار باشه شکست بخورم، میخورم و اگه قرار باشه پیروز بشم، تلاش هم نکنم، پیروز میشم. اما اگه به همین جبرگرایی بعد زمان رو هم اضافه کنیم چی؟ آیا میشه تقدیرگرایی خوب و تقدیرگرایی بد داشت؟
تفکیک جبرگرایی به گذشته و حال و آینده
اگه بین جبرگرایی تویه گذشته و آینده تفاوت قائل بشیم، اونوقت با یه دسته از آدمها مواجه ایم که در مورد آینده نگاه جبرگرا دارن اینا وقتی تصمیم به کاری رو میگیرن، با این صدا تویه مغزشون مواجه میشن که میگه: حالا این کارم کردی بعدش چی؟ میدونن که هرچی تلاش کنن، تاثیری روی اتفاقات آینده نداره. به طبع همچین آدمی هم بعیده وقت و انرژی اش رو صرف فکر کردن به آینده کنه.
اما از یه طرف دیگه گروهی هستن که در مورد گذشته نگاه جبرگرا یا تقدیرگرا دارن. این دسته به این فکر میکنن که خب گیرم این دنیا یه بازی باشه که من بدون انتخاب خودم توش افتاده باشم. نه کشورم و شهرم رو خودم انتخاب کردم، نه خانواده ام رو، نه مدرسه ای که رفتم به تصمیم خودم بود و نه همه ی معیارام از خوبی و بدی از خودمه. ممکن بود چیزی که تویه این شرایطی که در اون بزرگ شدم، برام ارزشه، تویه شرایطی دیگه ای برام به بی ارزشی تبدیل میشد.
همچین آدمی وقتی تصمیم به کاری میگیره، میدونه که هر کاری که کنم نمیتونم به گذشته برگردم و اتفاقی که دوست نداشتم بیفته رو تغییر بدم. پس احتمالا بعید هم هست که وقتش رو صرف فکر کردن به این بکنه که چی میشد، اگه گذشتم جور دیگه ای رقم میخورد.(اینجا یه دیوار باریک هست که باید حواسمون باشه از اون طرفش نیفتیم. درس گرفتن از گذشته و استفاده از اونها در تلاش هامون برای ساخت آینده یه چیزه، اینکه مدام غصه گذشته رو بخوری و پر باشی از ای کاش هایی مثل اینکه بگی ای کاش اینجوری نمی شد یا ای کاش فلان کار رو می کردم، یه چیز دیگه)
فلسفه رواقی تا اینجا توصیه اش به ما جبری دیدن گذشته و پرهیز از جبری دیدن آینده است. اما به جز زمان گذشته اونا میگن که به زمان حال هم نگاهی جبرگرا داشته باشیم.اگه منظور از زمان حال، همین لحظه باشه، خب روشنه که ما نمی تونیم. با کارهایی که میکنیم روی اون تاثیری بذاریم، چون تا بخوایم به خودمون بجنبیم و یه کاری بکنیم، این لحظه هم به گذشته پیوسته و تغییر ناپذیر شده.

تاثیر جبری دید زمان حال و گذشته
خب سوالی که هست، اینکه اگه ما زمان حال و گذشته رو جبری ببینیم، چه تاثیری رویه حالمون و نحوه نگاهمون تویه زندگی می تونه بذاره؟
میشه گفت وقتی به جای دست و پا زدن و ناراحتی برای گذشته و از طرفی دیگه غم نداشته های الان مون رو خوردن یاد بگیریم که زندگی رو، همین طوری که هست بپذیریم و ازش راضی باشیم و با داشته هامون هر چی که هست، خوش باشیم، به یکی از بهترین راه ها برای رسیدن به رضایت دست پیدا کردیم.
پذیرش لحظه حال یا همین دم کوتاه و گذرا هرجوری که هست، بهمون امتیاز خیلی ارزشمندی میده، باعث میشه ذهنمون از هرچی غر غر و نارضایتیه خالی بشه و با خالی شدن ذهنمون، امکان زندگی کردن رو پیدا میکنیم. امکان اینکه راحت تر و بهتر فرصت هایی که جلوی پامون قرار میگیره رو ببینیم.
وقت غنیمت شمار
ورنه چو فرصت نماند
ناله که را داشت سود
آه کی آمد به کار
اگه نوشته ی بررسی اختیار از نگاه فلسفه رواقی رو خونده باشید، به این موضوع اشاره کردیم که یه دسته از امور هستن که ما هیچ اختیار و کنترلی روی اونها نداریم، از گذشته هر کدوم از ما تا همین لحظه، پر از اتفاقایی هست که ما راجع بهشون هیچ کنترلی نداریم، و طبق توضیحاتی که تویه اون نوشته داشتیم، نگرانی بابت اتفاقات گذشته هم چیزی جز وقت تلف کردن، برامون نداره.
از طرفی دیگه تویه نوشته ی بدترین چیزی که میتونه اتفاق بیفته چیست؟ اینا گفتیم که با فکر کردن به رخ دادن بدترین چیز های ممکن باعث میشه که قدر داشته هامون رو بیشتر بدونیم و ازشون لذت ببریم. اما طبق چیزایی که تویه این نوشته گفتیم عکسش درست نیست. یعنی از فکر کردن به اینکه چطور میشد اگه وضعمون از اینی که هست بهتر میشد، خودداری می کنیم. رواقیون میگن با این کار شرایطمون هر طور که هست رو قابل تحمل تر میکنیم.
رواقیون بی خیال و قانع یا دارای میل به پیشرفت
با نگاه به زندگی رواقیون، سنکا رو داریم که تویه چندین حوزه فعالیت داشته از فلسفه و نمایشنامه نویسی تا سرمایه گذاری و مشاور سیاسی یا اپیکتتوس که مدرسه فلسفه ی پر رونقی داشته و گل سر سبدشون مارکوس آئورلیوس که امپراطور روم بوده. احتمال داره که ما رو با یه تناقض مواجه کنه که رواقیون با اینکه به هیچ راضی بودن اما برای بدست آوردن چیزایی سخت تلاش میکردن یا از طرفی با اینکه توصیه شون به ما اینکه دنبال هدف های دنیوی مثل پول و شهرت نباشین اما اکثریت رواقیون که میشناسیم تویه زمان خودشون از لحاظ مالی شرایط خیلی خوبی رو داشتن یا به واسطه مدارس فلسفه ی معروفی که داشتن دارای شهرت بودن.
یه جایی خونده بودم که می گفت پول عینه ماهی می مونه هر چی بیشتر براش تلاش کنی بیشتر از دستت لیز میره. این حرف رو میشه به هرچیزی که مال این دنیاست و ما هیچ تسلطی رو شون نداریم، تعمیم داد ثروت، سلامتی، اعتبار، آبرو و چیزای دیگه. وقتی گذشته و اکنون ات رو همون طوری که هست پذیرفتی، با آرامشی که با خودش میاره، می تونی رویه چیز هایی که واقعا با ارزش هستن، سرمایه گذاری کنی. اینکه نسبت به قبلت آدم بهتری بشی، اینکه بی چشم داشت سعی کنی به آدما خوبی کنی و چیزای دیگه. اونوقت تویه اینجور مواقعی احتمال منتفع شدن آدم از اون ماهی های لغزنده خیلی بیشتره تا اینکه همه ی فکر و ذکرت و همه ی تلاشت برای بدست آوردن اونها باشه، و از طرفی هم در صورتی که نداشته باشی شون هم بازم حالت خوبه چون از اول هم ارزش های دیگه ای رو دنبال می کردی.