خوب زیستن

از این شاخه به اون شاخه پریدن

چه ابعادی از شهر رو میشه با چراغ ۱۰۰ وات روشن کرد

جز مهم ترین دغدغه هایی که با تاسیس اولین کارخونه ها تویه دنیا به وجود اومد، این بود که تنها درصورتی دخلمون با خرجمون میخونه که خروجی کارخونه از مقدار مشخصی بیشتر باشه. در نتیجه باید می رفتن دنبال راهی برای افزایش بهره وری شون. افزایش بهره وری جز ذات اقتصاد مدرنه، این یعنی که دنیا حاضره به نیروی کاری پول بده که از تخصص برخوردار باشه و تخصص هم طبیعتا چیزی نیست که یه روزه بدست بیاد، نیازمند سال ها کار متمرکز انجام دادنه و چه بهتر که کشف استعداد آدم ها و متمرکز شدن اون ها تویه یه حوزه خاص از سنین پایین شروع بشه.در نتیجه مردم همه تلاششون رو میکنن که بچه ها از همون سنین پایین استعدادیابی بشن و همه عمر و زندگی شون رو وقف همون چیز بکنن. اما دقیقا وسط  این تلاش ها و جانفشانی ها برای افزایش بهره وری یه عده ای هستن که با افتخار تمام صفت از این شاخه به اون شاخه پریدن رو به دوش می کشند.

این آدمها بجای اینکه عمر با عزتشون رو وقف یک موضوع خاص کنند، دلشون رو میزنن زیر بغلشون تا به هر کاری که یکم دلشون رو برد، ناخنکی بزنن اما پس گذشتی با اومدن کاری جالب تر، عشق قدیمی شون رو به هوای رسیدن به عشق جدید رها می کنن. تویه این نوشته اما از یه زاویه دیگه به از این شاخه به اون شاخه پریدن نگاه میکنیم.آیا این ننگی است که در هر شرایطی باید ازش دوری کرد یا تحت شرایطی خاص میتونه سودمند هم باشه؟

از این شاخه به اون شاخه پریدن، خوب یا بد؟

تویه سال ۲۰۱۴ یه سری اقتصاددان تحقیقی رو انجام میدن و در اون به بررسی میزان بیکاری و اشتغال جوانان می پردازن.یکی از نتایجی که از این مطالعه میگیرن اینکه کسایی که در اوایل عمر کاری خودشون بیشتر شغل عوض کردن و بیشتر خونواده هاشون بهشون غر میزدن که چرا اینقدر از این شاخه به اون شاخه می پری و با یه آهی از اعماق جان و گفتن اینکه آخرشم تو چیزی نمیشی بچه رو به دست سرنوشت می سپردن، اتفاقا اینها در سالهای اصلی فعالیت شغلی شون، از شرایط بهتری بهره مند بودن و دستمزد و در آمد بالاتری رو تجربه میکردن.

خب این فقط یه نتیجه آماریست و اگه بخوایم بلافاصله نتیجه بگیریم که از این شاخه به اون شاخه پریدن میتونه باعث افزایش درآمد فرد در آینده بشه، دقیقا مثل این میمونه بگیم، طبق آمار کسایی که تویه جیبشون فندک دارن، با احتمال زیاد در آینده به سرطان ریه مبتلا میشن. یه اصطلاحی تویه آمار هست به نام کورولیشن یا ضریب همبستگی، و اگه بخوام خیلی ساده شده بگم چیه به این صورته که اگه دو چیز دارای ضریب همبستگی مثبت باشن، اونوقت با افزایش یکیشون، اون یکی هم افزایش پیدا میکنه و همین طور با کاهش یکیشون دیگری هم کاهش پیدا میکنه.

ضریب همبستگی هیچ ربطی به رابطه علت و معلولی نداره. یعنی طبق مثالی که بالا زدیم، اگه به ما بگن طبق آمار بدست اومده، احتمال داره بین فندک داشتن در جیب و مبتلا شدن به سرطان ریه ضریب همبستگی مثبت وجود داشته باشه، به این معنی نیست که اگه فندک تویه جیبمون داشته باشیم به احتمال زیاد به سرطان ریه مبتلا میشیم. اگه گذاشتن فندک تویه جیب بخاطر مصرف سیگار باشه اونوقت شاید بشه نتیجه گرفت که علت این نتیجه آماری مصرف سیگار بوده. حالا همین قضیه هم برای موضوع تحقیق سال ۲۰۱۴ هم صادقه یعنی نمیشه گفت رابطه علت و معلولی در این تحقیق وجود داره و اگه بخوایم درسال های اصلی فعالیت شغلی مون درآمد بالا داشته باشیم.پس باید زیاد در اوایل کار از این شاخه به اون شاخه بپریم.

چرخه اکتشاف و بهره برداری

چرخه اکتشاف و بهره برداری

اما چطور میشه نتیجه این تحقیق رو توجیه کرد؟

اینکه چه موضوعاتی میتونن باعث این قضیه بشن و چه رابطه ای بین اونهاست از سواد من خارجه اما تویه تحقیق دیگه ای که توسط اقتصاددانی به نام دشون وانگ در مورد دوره های شکست ناپذیری در زندگی هنرمندان و ورزشکاران در سال ۲۰۱۸ انجام شد، یه علتی برای این موضوع مطرح میکنه که شاید بتونه یکی از علت های تحقیقی باشه که در سال ۲۰۱۴ انجام شد. وانگ میگه اکثر هنرمندان و ورزشکاران تویه دوران حرفه ای کاریشون یه زمانی هست که موفقیت پشت موفقیت براشون به وجود میاد و بعد توضیح میده این دوره شکست ناپذیری رو اکثر آدم های معمولی هم میتونن یکی دو بار تویه زندگی شون تجربه کنن و هیچ ربطی هم به سن و سال نداره و میتونه تویه هر سنی رخ بده.

وانگ میگه برای اینکه ما شکست ناپذیر بشیم باید به یه دستور ساده توجه کنیم . این دستور ساده شامل دو مرحله هست، مرحله اول اکتشاف و مرحله دوم بهره برداری. یعنی باید اول از همه تویه زندگی مون یه سری چیز ها رو کند و کاو کنیم و کشف کنیم. بعد با پیدا کردن اون موضوعاتی که در اونها استعداد داریم وتلاش برای یادگیری در مورد اونها شروع کنیم به بهره برداری کردن ازشون، در نتیجه نه اکتشاف خالی و از این شاخه به اون شاخه پریدن میتونه به درد بخور باشه و نه بهره برداری خالی یا همون متمرکز شدن طولانی بررویه کار خاصی. در نتیجه طبق این تحقیق شاید بشه موضوع تحقیق سال ۲۰۱۴ رو اینجور توجیه کرد که تا یه سنی ( و نه همه ی بازه عمر) از این شاخه به اون شاخه پریدن اتفاقا باعث میشه درک بهتری از موضوعات مختلف پیدا کنی و بعد در دوران کار حرفه ای از درکی که در این مدت بدست آوردی شروع به بهره برداری میکنی.

رولف دوبلی تویه کتاب هنر خوب زندگی کردن در بخشی از کتاب یه نکته ای رو میگه که چندان گفتنش اینجا خالی از لطف نیست. اونم اینکه اگه در یک سوم ابتدایی زندگی تون هستین کتاب ها رو ببلعین. این باعث میشه تا ۳۰ سالگی یه فیلتری برای خودتون بسازین که با اون کتاب های خوب رو از کتاب های بد تشخیص بدین. اما برای بعد از ۳۰ سالگی در انتخاب کردن کتاب ها بی رحم باشین. به نظر من این به کل زندگی ما آدم ها هم قابل تعمیم هست. هیچ کدوم از ما آدمها معیار دقیقی از خوبی و بدی نداریم، چیزی که میتونه خط کش و معیار ما رو دقیق تر کنه و درک مون رو از زندگی بالاتر ببره اینکه سعی کنیم تا جای ممکن یه چراغ قوه دستمون بگیریم تویه کوچه پس کوچه های تاریک این دنیا نور بندازیم و ببینیم چه خبره. چیزی که قرار هست در سن ۳۵ سالگی باشم خیلی مدیون تصمیماتی هست که در ۲۵ سالگی میگیرم و به نظرم یکی از مهمترین و بهترین راه حل ها تجربه کردن موضوعا مختلف یا همون از این شاخه به اون شاخه پریدن خودمون هست.

همون طور که اگر من تنها نوشیدنی که در کل عمرم خوردم آب باشه نمی تونم در مورد طمع بقیه نوشیدنی ها حرفی بزنم یا اصلا درکی از اونها داشته باشم. همونطور هم در صورتی که اگه از بقیه حوزه های کاری یا تحصیلی نچشیده باشم. نمی تونم بفهمم که آیا واقعا چیزی هست که حالم باهاش خوب باشه یا نه؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا